Marooned Girl

ساخت وبلاگ
احتمالا همینو میخواسته ... که من و خونوادم همش در استرس باشیم . بعد از اونهمه تهدید به انتقام مگه میشه آروم بود ؟ انتقام اونم از خودت نه... از کسایی که دوسشون داری و برات مهمن . عین سریال مورد علاقش... که تو  باشی و ببینی و زجر بکشی. چه نقشه دقیق و کثیفی.حالم خیلی بده... همش منتظر عکس العمل بعدیشم. کاش میتونستم یه جوری منصرفش کنم ای کاش زمان برمیگشت به 5 سال پیش و هرگز این رابطه رو شروع نمیکردم  Marooned Girl...
ما را در سایت Marooned Girl دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eiammaroonedd بازدید : 128 تاريخ : چهارشنبه 14 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:22

ازم خواسته دیگه بهش پیام ندم، چون حالش رو بدتر میکنه ... الان چند روز میشه که ازش بی خبرم و هجوم خاطراتمون داره دیوانم میکنه.

خاطرات واقعا چیز عجیبیه ... میتونه در لحظه نابودت کنه یا خوشحالت کنه ... تموم وسایلی که ازت به یادگار مونده حالم رو بد میکنه. و حتی چیزهایی که باید میمونده و نمونده هم.

دلم هم براش تنگه هم نیست. احساساتم پر از تناقضه ... هم میخوام باشه هم نباشه.

Marooned Girl...
ما را در سایت Marooned Girl دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eiammaroonedd بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 14 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:22

نباید به حرفت گوش میدادم... اینکه بیام خونه رو میگم.... بیام خونه و دلم، ذهنم و روحم پیش تو باشه. می‌دونی باید میومدم اونجا... یه کوچه ای پس کوچه ای... تاریک هم که بود ... یه بوس داغ بهت میدادم ازونایی که خستگیت رو در می‌کنه....  از اون بوسه هایی که بعدش تو عمق چشام نگاه می‌کنی و بهم میگی دیوووونه.... آخ که نمیدونی اون لحظه چه لذتی داره برام.... این که میفهمی چقد دیوووونتم اونم فقط با یه بوس. باید میومدم و تموم خستگیتو مال خودم میکردم... عزیزم Marooned Girl...
ما را در سایت Marooned Girl دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eiammaroonedd بازدید : 111 تاريخ : چهارشنبه 14 ارديبهشت 1401 ساعت: 22:22